ره نگار/ فهیمه لطیفی: “خونین شهر، شهر خون و قیام آزاد شد” جمله ای که ما را به دورانی می برد پر از خاطره. آن هم خاطرات رشادت های غیورمردان تاریخ که سینه سپر کردند و در دل خطر رفتند تا امروز ایرانی آزاد داشته باشیم. ایرانی که خود را مدیون خون های پاک اینان می داند.
کوچک بودم اما آن دوران را خوب بخاطر دارم دورانی که با صدا آژیر قرمز به پناهگاه ها می رفتیم و چه روزهای سختی بود پای صحبت خیلی از بزرگان نشستم و تحقیقاتی را نیز در طول این دوران انجام دادم تا بدانم خرمشهر چه بود و چه کرد و چه شد؟! در این تحقیقات و مصاحبه دریافتم که: مسجد جامع خرمشهر، قلب شهر بود که میتپید و مظهر ماندن و استقامت بود. مسجد جامع خرمشهر، مادری بود که فرزندان خویش را زیر بال و پر گرفته بود و در بیپناهی پناه داده بود و تا بود مظهر ماندن و استقامت بود و آنگاه نیز که خرمشهر به اشغال متجاوزان درآمد و مدافعان ناگزیر شدند که به آن سوی شط خرمشهر کوچ کنند باز هم مسجد جامع، مظهر همه آن آرزوهایی بود که جز در بازپسگیری شهر برآورده نمیشد. مسجد جامع، همه خرمشهر بود.
خرمشهر از همان آغاز، خونینشهر شده بود. خرمشهر خونینشهر شده بود تا طلعت حقیقت از افق غربت و مظلومیت رزمآوران و بسیجیان غرق در خون ظاهر شود و مگر آن طلعت را جز از منظر این آفاق میتوان نگریست؟ آنان در غربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند و پیکرهاشان زیر شنی تانکهای شیطان تکه تکه شد و به آب و باد و خاک و آتش پیوست. اما… راز خون آشکار شد. راز خون را جز شهدا در نمییابند. گردش خون در رگهای زندگی شیرین است اما ریختن آن در پای محبوب، شیرینتر است؛ و نگو شیرینتر، بگو بسیار بسیار شیرینتر است.
راز خون در آنجاست که همه حیات به خون وابسته است. اگر خون یعنی همه حیات… و از ترک این وابستگی دشوارتر هیچ نیست پس، بیشترین از آن کسی است که دست به دشوارترین عمل بزند. راز خون در آنجاست که محبوب خود را به کسی میبخشد که این راز را دریابد. آن کس که لذت این سوختن را چشید در این ماندن و بودن جز ملالت و افسردگی هیچ نمییابد.
آنان را که از مرگ میترسند از کربلا میرانند. مردان مرد، جنگاوران عرصه جهادند که راه حقیقت وجود انسان را از میان هاویه آتش جستهاند. آنان ترس را مغلوب کردهاند تا فتوت آشکار شود و راه فنا را به آنان بیاموزد. این ویرانهها که به ظاهر زبان در کشیدهاند و تن به استحالهای تدریجی سپردهاند که در زیر تازیانه باد و باران روی میدهد شاهدند که عشق چگونه از ترس فراتر نشسته است.
کربلا مقر عشاق است و شهید سید محمد علی جهانآرا چنین کرد تا جز شایستگان کسی در آن استقرار نیابد. شایستگان، آنانند که قلبشان را عشق تا آنجا آکنده است که ترس از مرگ، جایی برای ماندن ندارد. شایستگان جاودانند؛ حکمرانان جزایر سرسبز اقیانوس بیانتهای نور نور که پرتوی از آن همه کهکشانهای آسمان دوم را روشنی بخشیده است.
- نویسنده : فهیمه لطیفی
- منبع خبر : پایگاه خبری ره نگاران